Warning: date(): It is not safe to rely on the system's timezone settings. You are *required* to use the date.timezone setting or the date_default_timezone_set() function. In case you used any of those methods and you are still getting this warning, you most likely misspelled the timezone identifier. We selected the timezone 'UTC' for now, but please set date.timezone to select your timezone. in /home/hsnkmn/public_html/Config.array.php on line 85
 به وب سایت رسمی سید حسن خمینی خوش آمديد - 19 - باب اول
صفحه نخست | دیدگاه ها و تالیفات | دست نوشته ها | دلیل راه (نوشتاری به مناسبت ماه رمضان 1389) | 19 - باب اول


باب اول. غیبت
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ (سوره حجرات، آیه12)
کلینی در کافی روایتی را از امام باقر علیه السلام نقل می کند که ایشان می فرمایند در کتاب علی علیه السلام چنین یافته اند: «ابن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن برید بن معاویة، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: وجدنا فی کتاب علی (علیه السلام) أن رسول الله (صلى الله علیه وآله) قال - وهو على منبره - والذی لا إله إلا هو ما أعطی مؤمن قط خیر الدنیا والآخرة إلا بحسن ظنه بالله ورجائه له وحسن خلقه والکف عن اغتیاب المؤمنین والذی لا إله إلا هو لا یعذب الله مؤمنا بعد التوبة والاستغفار إلا بسوء ظنه بالله وتقصیره من رجائه وسوء خلقه واغتیابه للمؤمنین» (کافی، شیخ کلینی، ج2، ص71) ترجمه: «رسول خدا در حالی که بر فراز منبر نشسته بود، فرمود: به خدایی که جز او خدایی نیست، به هیچ مؤمنی خیر دنیا و آخرت عطا نمی شود، مگر به سبب حسن ظن به خدا و امید به خدا و اخلاق خوب او و این که خویشتن را از غیبت مؤمنین بازداشته است. به خدایی که جز او خدایی نیست، خداوند مؤمنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نمی کند مگر به سبب سوء ظن به خدا و کمبود در امیدواری به خدا و اخلاق بد او و غیبت مؤمنین»
از همین روایت میزان اهمیت غیبت در اخلاق و شریعت اسلامی مشخص می شود و معلوم می گردد که تا چه اندازه، این گناه دارای آثار منفی بر روح و جان آدمیان است، تا آن جا که در میان تمام گناهان تنها این معصیت را ذکر کرده اند.
درباره آن که غیبت به چه معناست، تعریف های گوناگونی در دست است. حضرت امام در چهل حدیث می نویسند: «[شهید ثانی] در کشف الریبة می فرماید: از برای آن [غیبت] دو تعریف است: اول ـ و آن مشهور بین فقهاست ـ: هو ذکر الانسان حال غیبته بما یکره نسبته الیه، مما یعدُّ نقصاناً فی العرف بقصد الانتقاص و الذمّ. [ترجمه: آن که از آدمی یاد کنند در حالی که حضور ندارد و چیزی را از آدمی یاد کنند که در نگاه عرف نقصان دانسته می شود و انسان دوست نداشته باشد به آن منتسب باشد، و این یاد کردن نیز به قصد واردکردن نقصان و مذمت کردن آدمی، صورت پذیرد.] و الثانی: التنبیه علی ما یکره نسبته الیه. [ترجمه: توجه دادن به هر چه، انسان نسبت خود را به آن چیز، خوش ندارد.] (کشف الریبة، ص2) و تعریف دوم اعم است از اول در صورتی که «ذکر» به معنای قول باشد؛ چنانکه [این معنای ذکر] متفاهم عرفی است؛ زیرا که «تنبیه» اعم است از قول و کتابت و حکایت، و سایر طرق تفهیم [مثل اشاره]. و اگر ذکر اعم از قول باشد، چنان چه مطابق لغت است، مرجع هر دو تعریف به یک امر بر[می]گردد، و مفاد اخبار نیز دلالت بر این دو تعریف دارد. مثل «ما فی مجالس الشیخ فی حدیث ابی الاسود، فی وصیة النبی صلی الله علیه و آله لأبی ذر، رضوان الله علیه و فیه: قلت: یا رسول الله، ما الغیبة؟ قال: ذکرک اخاک بما یکره، قلت: یا رسول الله، فإن کان فیه الذی یُذکر به؟ قال: اعلم، أنّک اذا ذکرته بما هو فیه، فقد اغتبته؛ و اذا ذکرته بما لیس فیه، فقد بهتَّه.» (وسائل الشیعة، حر عاملی، ج8، ص598) حضرت ابوذر گوید: «گفتم: ای رسول خدا، چیست غیبت؟ فرمود: ذکر تو است برادر خود را به چیزی که مکروه است. گفتم: یا رسول الله، اگر باشد در او آن چه ذکر شده، غیبت است؟ فرمود: اگر باشد غیبت است و اگر نباشد تهمت است.
و در نبوی مشهور وارد است: «هل تدرون ما الغیبة؟ فقالوا: الله و رسوله اعلم. قال: ذکرک أخاک بما یکره» و این برگشت کند به معنی اول، بنابر متفاهم عرفیِ معنی ذکر؛ یا معنی دوم، بنابر اعمّیت ذکر از قول.» (چهل حدیث، امام خمینی، ص301)
مرحوم نراقی در معراج السعادة می نویسد: «و مخفى نماند که غیبت کردن منحصر به زبان نیست، بلکه هر نوعى [از کار] که نقصى ازغیر را بفهماند غیبت است، خواه به قول باشد، یا فعل، یا اشاره، یا ایماء، یا رمز، یا نوشتن. مروى است [روایت شده است] که «زنى بر عایشه وارد شد، چون بیرون رفت، عایشه با دست خود اشاره‏کرد که این [زن] کوتاه است. حضرت فرمود که: غیبت او را کردى‏».
و فرقى نیست در حرمت غیبت، میان کنایه و تصریح. بلکه بسا باشد که کنایه بدتر باشد. و غیبت به کنایه، مثل اینکه گوئى: الحمد لله که خدا ما را مبتلا نکرد به همنشینى ظلمه یا به حبّ ریاست یا سعى در تحصیل مال یا بگویى: نعوذ بالله از بى‏شرمى. یا خدا ما را محافظت کند از بى‏شرمى. و [این سخنان را در حالی بگویی که] غرض از اینها کنایه به شخصى باشد که مرتکب این اعمال [می]باشد. و بسا باشد که چون [انسان می]خواهد که غیبت کسى را کند، [خود را به صالحان همانند کرده و] از راه ریا و تشبّه به صُلَحا [صالحان] ابتدا مدح او را مى‏کند و مذمّت خود را نیز مى‏کند، چنانچه مى‏گوید: «فلان شخص چه بسیار خوب شخصى بود و روزگار، او را نیز مثل ما کرد و از دست شیطان خلاصى نیافت.»
و بعضى از غیبت کنندگان هستند که چون مى‏خواهند غیبت مسلمانى را کنند، از راه نفاق، غم و اندوه خود را بر حال آن شخص اظهار مى‏کنند و حال اینکه در دل خود، هیچ اندوهى ندارند، چنانکه مى‏گویند: «آه، چه قدر غصه خوردم و دلم سوخت به جهت فلان شخص، که بى‏آبرو شد. یا فلان عمل از او سرزد. یا به او اهانت رسید. خدا امر او را به اصلاح آورد.» [در حالی که] این منافق، اگر دوست او بودى [می بود] و غم و اندوه او را خوردى [می خورد]، بایستی که چیزی که او را ناخوش می آید، اظهار نکردى [نمی کرد] و دعائى که به او مى‏کند در خلوت کردى [می کرد]. پس اظهار حزن و دعا، از خباثت باطن اوست. و شیطان لعین او را بازیچه خود قرار داده، بر او، امر را مشتبه کرده و بر ریش او مى‏خندد. و حسنات او را به باد مى‏دهد. و او چنان پندارد که خوب کرده [است.] و نمى‏داند که تیزبینان عالم دانش و بینش، از احوال و اوضاعِ برون او، احوال درونش را درک مى‏نمایند.
حمد  گفتى، کو  نشان  حامدون          نى   برونت  را  اثر،  نى  اندرون
رو ملاف از مشک، کان بوى پیاز          از  دم  تو مى‏کند  مکشوف  راز
1
بدان که آنکه غیبت را مى‏شنود نیز حکم غیبت کننده را دارد، همچنان که در احادیث وارد شده است. و همچنان که غیبت کنندگان، افساد دارند، غیبت شنوندگان نیز چنین‏اند، زیرا آن‏کسى که در حضور او، غیبت مسلمانى مى‏شود، یا به آن خوشحال نمى‏شود و بدش هم‏نمى‏آید و به این جهت منع نمى‏کند، یا خوشحال مى‏شود ولى از راه ریا و تزهّد [زهد ورزیدن]، تصدیق نمى‏کند (بلکه گاه [چنین] است [که] منع مى‏کند، امّا قلبا طالب آن است که منع او را نشنوند.) و بسا باشد [که] حیله‏ها برانگیزد که [گفتن] آن عیب قطع نشود، مثل اینکه: اظهار تعجب کند یا بگوید که من چنین نمى‏دانستم و او را نوع دیگر شناخته بودم [و این را می گوید]، که آن غیبت کننده، بیشتر میل در غیبت کند و به [سبب] این سخن ها، او را به غیبت وامى‏دارد. و اینها همه در گناه و حکم [غیبت] با غیبت‏کننده شریک‏اند. خلاصه آنکه گناه شنونده غیبت، مثل غیبت کننده است، مگر اینکه در مقام انکار برآید و سخن آن شخص را قطع کند. یا از مجلس برخیزد. و اگر قدرت بر اینها نداشته باشد، در دل غضبناک گردد. و اگر به زبان گوید ساکت‏شو، اما در دل، مایل و طالب باشد، این از اهل نفاق است.
پس بر اهل دین لازم است که چنانچه غیبت مسلمانى را بشنوند، در مقام انکار برآیند و آن را رد کنند و الا مستوجب نکال [عذاب] مى‏گردند. حضرت رسول ـ صلى الله علیه و آله ـ فرمود که: «هر که مؤمنى را در نزد او ذلیل کنند و او بتواند یارى او را بکند و نکند، خدا در روز قیامت او را ذلیل مى‏سازد». و فرمود: «هر که رد کند از غیبت، برادر خود را و آبروى او را محافظت کند، حق است بر خدا که در روز قیامت آبروى او را نگاهدارد». و فرمود که: «هیچ مردى نیست که بدى برادر مسلم او، در نزد او مذکور شود و او بتواند او را جانب دارى و حمایت کند ـ اگر چه به یک کلمه باشد ـ و نکند مگر این که خداى تعالى او را در دنیا و آخرت ذلیل مى‏کند. و هر که بدى برادر مسلمش را در نزد او ذکر کنند و او یارى او [غیبت شونده] کند، خدا یارى او کند در دنیا و آخرت‏». و فرمود: «هر که حمایت کند آبروى مسلمانى را، خدا در روز قیامت مَلَکى [ملائکه ای] را مى‏فرستد که او را حمایت کند». و فرمود: «هر که منت گذارد بر برادر خود، در خصوص غیبتى از او که در مجلسى بشود و آن را رد کند، خداى تعالى هزار در از شر را در دنیا و آخرت از او دور مى‏کند. و اگر بتواند و رد غیبت او را نکند، گناه او هفتاد مقابل آن کسى است که غیبت‏کرده است‏». (معراج السعادة، ص431)
نگارنده می گوید در حرمت غیبت هیچ اختلافی بین مسلمین نیست و از اجماعیات مسلّم است. اما متأسفانه این گناه بزرگ، به حدی در جامعه اسلامی شیوع یافته است که کمتر کسی از ارتکاب آن مستثنی است. و تعجب است که جامعه و خانواده و محیط شخصی و اجتماعی ما آمیخته با آن است و هیچ کس کمترین توجهی به آن ندارد. در هر کوی و برزن، هر جریده و محفل، هر دسته و دستگاه، هر جمع و جمعیت، به راحتی پشت سر مسلمان و مؤمن سخن گفته می شود و هیچ یک از ما ـ که داعیه دین داری و عبودیت داریم ـ لحظه ای احساس نمی کنیم که نسبت به آن چه می گوییم و می شنویم، مسئولیم. هر کس از هر جا، هر چه را نقل می کند، می شنویم و چه بسا در دل شاد می شویم. آیا این موج کینه و نفرت و بدخواهی، نتیجه این دوری از دستورات خدای کریم نیست. آیا همین ساده¬انگاری¬ها نیست که نتیجه¬اش آن شده است که پشت سر هر مؤمنی در این جامعه سخن گفته می¬شود و این سخن از سر حدّ غیبت فراتر رفته به محدوده تهمت-های عجیب می¬رسد و بعد به سبب آن که کسی احساس نمی¬کند که باید در مقام دفاع از برادر دینی¬اش برآید، این غیبت¬ها و دروغ ها و تهمت¬ها باور می شود و بعد همه ابزار دست دروغ¬بافان و تهمت¬زنان قرار می¬گیرند و می¬کنند آن چه نباید. و کسی نیست که بپرسد آیا آن چه زمینه رفتارهای ماست، ذره¬ای حقیقت در خود نهفته دارد؟
وقتی در روایات می خوانیم که می فرماید: «عن رسول الله صلی الله علیه و آله فی حدیثٍ: ... و مَن مشی فی غیبة أخیه و کشف عورته، کانت أوَّل خُطوةٌ خطأها، وضعها فی جهنم و کشف الله عورته عن رؤوس الخلائق ...» فرمود: کسی که اقدام کند به غیبت برادرش و کشف سرّ او، اول قدمی که بردارد در جهنم گذارد، و خداوند سرّ او را در بین خلایق کشف کند. (عقاب الاعمال، صدوق، ص340) یا این که می فرماید: «قال إجتنب الغیبة، فإنّها إدام کلاب النار. ثم قال: یا نوف، کذب من زعم أنّه وُلد من حلال و هو یأکل لحوم الناس بالغیبة» مولی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: دوری کن از غیبت، زیرا که آن نان آمیخته به خورش، برای سگ های آتش است. پس از آن فرمود: ای نوف، دروغگوست کسی که گمان کند زاییده حلال است و حال آن که گوشت های مردم را به واسطه غیبت کردن، می خورد. (وسائل الشیعة، ج8، ص600) آیا نباید این گونه احادیث اندکی ما را به خود آورد؟ آیا آن ها که مسئولیت خویش را در کشف راز مردم و افشای اسرار دیگران ـ آن هم به خاطر هیچ و یا صرفاً به خاطر آن که لحظه ای خشنود شوند یا دیگران را خشنود سازند ـ تعریف می کنند. نباید لحظه ای به خود آیند و اگر نه برای جامعه خود، حداقل به حال خودشان، دل بسوزانند؟
به این حدیث شریف توجه کنیم تا بدانیم مسئله چه مقدار مهم است: «قال: من اغتاب امرءً مسلماً، بطل صومه و نقض وضوئه و جاء یوم القیامة یفوح مِن فیه رائحة أنتن من الجیفة، یتأذّی به اهل الموقف، و إن مات قبل أن یتوب، مات مستحلّا لما حرّم الله عزوجل» فرمود رسول اکرم صلی الله علیه و آله: کسی که غیبت کند مرد مسلمی را، روزه او باطل شود و وضوی او شکسته شود؛ و روز قیامت در حالی می آید که از دهن او بویی بر می خیزد که بوی گندش از بوی مردار بیشتر است و اهل آن جا، از آن بوی بد اذیت می شوند و اگر بمیرد قبل از توبه، مرده است در صورتی که حلال شمرده چیزی را که خداوند حرام شمرده است. (وسائل الشیعة، ج8، ص599)
همچنین می فرماید: «عن أنس قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: مررتُ لیلةً اُسرِیَ بی علی قومٍ یخمشون وجوههم بأظافیرهم. فقلت: یا جبرئیل، مَن هؤلاء؟ قال: هؤلاء الذین یغتابون الناس و یقعون فی أعراضهم.» انس بن مالک [می گوید]: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: گذشتیم در شب معراج به قومی که روی های خود را با چنگال خویش خراش می دادند. از جبرئیل پرسیدم این ها چه کسانی هستند؟ گفت: این ها کسانی هستند که غیبت مردم را می کردند و درباره آبروی مردم بدگویی می کنند. (المحجة البیضاء، ج5، ص251)
و حضرت صادق علیه السلام از حضرت رسول صلی الله علیه و اله روایت می کند که فرمود: «ای گروهی که به زبان اسلام آوردید و ایمان به قلب شما وارد نشده، مذمت نکنید مسلمانان را و جستجو نکنید قبایح مستوره آن ها را؛ زیرا که کسی که عیب های مسلمانان را جستجو کند، خداوند عیب های او را جستجو کند؛ و کسی را که خدا عیب او را، جستجو کند، او را مفتضح می کند حتی اگر در خانه اش باشد.» (الکافی، ج2، ص352)
امام خمینی در شرح این حدیث می نویسند: «خداوند تبارک و تعالی غیور است و هتک مستور مؤمنین و کشف عورات آن ها، هتک ناموس الهی است. اگر انسان، بی حیایی را از حدّ گذارند و هتک حرمت الهیه نمود، خداوند غیور، مستورات او را، که به لطف و ستّاریت خود ستر [پنهان] فرموده بود، مکشوف می فرماید و در بین مردم در این عالم، و ملائکه و انبیاء و اولیا علیهم السلام، در آن عالم مفتضح می شود.
و در حدیث شریف کافی، سند به حضرت باقرالعلوم علیه السلام رساند: «قال لمّا اُسری بالنبی صلی الله علیه و آله قال: یا رب، ما حال المؤمن عندک. قال: یا محمد، مَن أهان لی ولیاً، فقد بارزنی بالمحاربة و أنا اسرع [شئٍ] الی نصرة اولیائی.» باقرالعلوم علیه السلام می فرمایند: در معراج، رسول اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای پروردگار چگونه است حال [جایگاه] مؤمن پیش تو؟ فرمود: ای محمد، کسی که اهانت کند برای من دوستی را [دوست مرا] ، پس به تحقیق ظاهر شده است به محاربه با من؛ و من سریعتر هستم به سوی یاری کردنِ دوستانِ خودم از هر چه. [یعنی من سریع ترین کسی هستم که دوستان خود را یاری می رسانم و هر کس به دوست من اهانت کند، به جنگ من آمده است.] (الکافی، ج2، ص352) و احادیث در این ردیف، بسیار است. و شیخ صدوق سند به حضرت صادق علیه السلام رساند که فرمود در ضمن حدیثی «و من اغتابه بما فیه، فهو خارج من ولایة الله تعالی، داخلٌ فی ولایة الشیطان» یعنی کسی که غیبت کند او را (کسی را که اهل ستر و عدالت است در ظاهر، گرچه مذنب [گناهکار] باشد پیش خودش [و در واقع]) خارج شود از ولایت خدای تعالی و در ولایت شیطان وارد شود. (بحارالانوار، ج72، ص248) معلوم است کسی که از ولایت حق خارج شود و در ولایت شیطان داخل شود، از اهل نجات و ایمان نخواهد بود.» (چهل حدیث، امام خمینی، ص306)
مرحوم نراقی می نویسد: «و از رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله ـ مروى [روایت شده] است که فرمود: «زن ها را احتراز کنید [باز دارید] از غیبت، به درستى که غیبت بدتر است از زنا. زیرا مردى که زنا مى‏کند و توبه مى‏کند، خدا توبه او را قبول مى‏فرماید، ولى غیبت کننده را خدا نمى‏آمرزد تا آنکه [آدمی که] غیبت او را کرده است، از او بگذرد.»
روزى آن سرور بر منبر برآمدند و خطبه‏اى در نهایت بلندى خواندند ـ به نوعى که زنان در خانه‏ها آواز آن سرور را شنیدند ـ و فرمودند که اى گروهى که به زبان، ایمان‏آورده‏اید و دل شما از ایمان خالى است! غیبت مسلمین را مکنید. و عیب‏جوئى ایشان منمائید، که هر که عیب جوئى برادر خود کند، خدا عیب او را ظاهر مى‏سازد اگر چه دراندرون خانه خود باشد.»
و وقتى [یک روز] آن حضرت مردم را امر به روزه فرمود، گفت: «احدى [هیچ کس] بدون اذن من افطارنکند. چون شام داخل شد، یک یک مى‏آمدند و اذن گرفته، افطار مى‏کردند، تا مردى آمد و عرض کرد: یا رسول الله! دو دختر من روزه گرفته‏اند و حیا، مانع ایشان است که به خدمت تو رسند، اذن بفرما تا افطار کنند. حضرت روى مبارک، گردانید. آن مرد ثانیاً [برای بار دوم] عرض کرد. باز حضرت روى گردانید. و در مرتبه سوم فرمود که آنها روزه نگرفته‏اند و چگونه روزه بودند و حال آنکه در همه روز، گوشت مردم را به [سبب] غیبت مى‏خوردند، برو ایشان را بگو تا «قى» کنند. آن مرد باز گشت و ایشان را خبر داد، پس آنها قى کردند و از هر یک، یک پارچه خون بسته دفع شد. چون پیغمبر را خبر دادند، فرمود: به خدائى که جان محمد در دست اوست که اگر این، در شکم آنها باقى مى‏ماند، آتش جهنم آن را مى‏خورد»
و از جانب خداوند رحمن به موسى بن عمران وحى شد که «هر غیبت کننده‏اى که با توبه از دنیا برود، آخر[ین] کسى است که داخل بهشت خواهد شد. و هر غیبت کننده‏اى که بى توبه از دنیا برود، اول کسى است که داخل جهنم خواهد شد»
و از حضرت رسول ـ صلى الله علیه و آله ـ مروى است [روایت شده است] که «هر که غیبت کند مرد مسلمان یا زن مسلمانى را، خدا [تا] چهل شبانه روز، نماز و روزه او را قبول نمى‏کند، مگر این‏که آن کسى که غیبت او شده، از او عفو کند». و فرمود: «هر که غیبت مسلمانى را بکند، در ماه رمضان اجرى از براى روزه او نخواهد بود» (معراج السعادة، نراقی، ص431)
نراقی سپس به بیان علاج این بیماری روحی پرداخته و می نویسد: «بدان که از براى مرض غیبت کردن، دو نوع معالجه است: یکى بر سبیل اجمال، و دیگرى تفصیل.
اما معالجه آن بر سبیل اجمال [مختصر] آن است که دیده بصیرت بگشایى و ساعتى در آیات قرآنیه و احادیث متکثره [زیاد] ـ که در باب مذمت این صفت خبیثه وارد شده ـ تتبع نمایى. و از غضب حق ـ سبحانه و تعالى ـ و عذاب روز جزا یاد آورى. و بعد از آن، مفاسد دنیویه آن را به نظر در آورى، زیرا گاه است [گاهی می شود] که غیبت آن کسى را که مى‏کنى به [گوش] او برسد و این، منشا بغض و عداوت او گردد و در مقام اهانت یا غیبت یا اذیت تو برآید. و بسا باشد که: امر به جائى منجر شود که چاره آن نتوان کرد. پس از اینها [پس از این که مطالب قبل را مورد توجه قرار دادی] تامل کنى که اگر کسى غیبت تو را در نزد غیر بکند، چگونه آزرده و خشمناک خواهى شد. و مقتضاى شرف ذات و نجابت طبع، آن است که راضى نباشى در حق غیر آنچه از براى خود نپسندى. و بعد از همه اینها، متوجه زبان خود باشى و مراقب احوال آن شوى که آن را به‏غیبت نگشائى. [مراقب باشی که] و هر سخنى که [می]خواهى بگوئى، ابتدا در آن تامل کنى، اگر آن را متضمن غیبتى یافتى، خود را از آن نگاهدارى تا عادت کنى.» (معراج السعادة، نراقی، ص436) پیش از این که ادامه سخن نراقی را با هم مرور کنیم، لازم است به این نکته توجه کنیم که اشاره نراقی به قاعده ای است که در فلسفه اخلاق از آن با عنوان «قاعده زرّین» یاد می شود. این قاعده که امروزه، مدار فلسفه اخلاق قرار گرفته است، بر این استوار است که آدمی رفتاری را با هم نوعان خویش داشته باشد که دوست دارد دیگران با آدمی داشته باشند. همین نکته مورد توجه نراقی قرار گرفته است.
مرحوم نراقی در ادامه می نویسند: «و اما معالجه تفصیلى [مفصّل غیبت]، آن است که باعث و سبب غیبت کردن خود را پیدا کنى و سعى در قطع [و از بین بردن] آن نمائى. و بیان این مطلب آن است که از براى غیبت کردن، اسبابى چند است:
اول: غضب، زیرا هرگاه از شخصى آزرده باشى و بر وى خشم گیرى و او حاضرنباشد، در این وقت به مقتضاى طبع، زبان به مذمت او مى‏گشائى تا به آن وسیله غیظ خود را فرونشانى.
دوم: عداوت و کینه است، که با کسى دشمنى داشته باشى و از راه عداوت، بدى او راذکر کنى.
سوم: حسد است، چنان که [وقتی] مردم کسى را تعظیم و تکریم کنند یا او را ثنا و ستایش گویند، تو از راه حسد متحمل آن نتوانى شد [و آن را تحمل نمی کنی] و به این سبب مذمّت او کنى و عیوب او را ظاهر سازى.
چهارم: محض [به خاطر] مزاح و مطایبه نمودن و اوقات به خنده و لهو و لعب گذرانیدن به [واسطه این که] نقل احوال و اقوال و افعال مردم [کنی]، بدون قصد اهانت و خوارى رسانیدن.
پنجم: قصد سخریت و استهزاء و اهانت رسانیدن است، زیرا استهزاء، چنانچه در حضور است، غایبانه نیز متحقق مى‏شود.
ششم: فخر و مباهات است، یعنى اراده کنى که فضل و کمال خود را ظاهر سازى، به وسیله پست کردن غیر. چنان که گوئى: فلان کس چیزى نمى‏داند، یا رشدى ندارد. یا به خیال حاضران اندازى [و به ایشان القاء کنی] که تو از آن [فرد] بهتر و بالاترى.
و معالجه این شش نوع، به علاج این شش صفت خبیثه است، چنان که در سابق مذکور شد.
هفتم: [آن که] امرى قبیح از کسى صادر شده باشد و آن را به تو نسبت داده باشند و تو خواهى از خود دفع کنى، گوئى: من نکرده‏ام و فلان کس کرده [است]. و علاج این، آن است که بدانى که به غیبت آن شخص، داخل [در] غضب الهى مى‏شوى. پس اگر قول تو را قبول مى‏کنند، این عمل را از خود نفى کن، چه کار به نسبت دادن به دیگرى دارى؟ و اگر قول تو را قبول نمى‏کنند، نسبت دادن آن به دیگرى، نیز از تو نخواهند پذیرفت.
هشتم: آنکه تو را نسبت دهند به امر قبیحى و خواهى قبح آن را برطرف کنى، از این جهت مى‏گوئى: فلان شخص [هم] این امر را نیز مرتکب شده [است] . چنان که اگر چیز حرامى خورده باشى یا مال حرامى قبول کرده باشى، گوئى: «فلان عالم نیز چیز حرام خورد یا مال حرام را گرفت و او از من داناتر است.» و چنانچه متعارف است که مى‏گویند: «اگر من ربا گرفتم، فلان شخص نیز گرفت. و اگر من شراب خوردم، فلان کس نیز خورد.» و شکى نیست که این، عذر بدتر از گناه است، زیرا علاوه بر این که فایده‏اى از براى رفع گناه اول نمى‏کند، مرتکب گناهى دیگر ـ که غیبت باشد ـ نیز شده‏اى. و حمق [حماقت] و جهل خود را برمردم ظاهر نموده‏اى، زیرا که هرگاه کسى داخل آتش شود و تو توانى داخل نشوى البته با او موافقت نخواهى کرد. و اگر موافقت کنى در کمال حماقت و سفاهت خواهى بود.
و طایفه‏اى از اشقیاى عوام که دلهاى ایشان آشیانه شیطان گردیده و عمرشان در معصیت پروردگار صرف شده و این قدر از مظلمه مردم بر گردنشان جمع آمده [آن قدر به مردم ظلم کرده اند و این گناه در کارنامه اعمال آن ها جمع شده است] که امیدِ استخلاص به جهت ایشان نیست [و امیدی نیست که از آتش جهنم خلاصی یابند]، به این جهت، نفس خبیثشان طالب آن گشته که معاد و حساب و حشر و نشرى نباشد و شیطان لعین چون این میل را در دل ایشان یافته، از کمین بیرون آمده و به وسوسه ایشان پرداخته و انواع شک و شبهه در خاطرشان انداخته و اعتقادشان را سست و ضعیف ساخته و به این جهت، در معاصى پروردگار بى‏باک گردیده‏اند. چون معصیتى از ایشان صادر شد، در عذر آن، چون نمى‏توانند که آنچه [را] در  باطن ایشان مخمّر است [و واقعیت وجودی ایشان است که همان] عدم اعتقاد [است]، اظهار نمایند و از شقاوت و تزویرى هم که دارند نمى‏خواهند تن به اعتراف دردهند، شیطان ایشان را بر آن مى‏دارد [و وادار می کند] که از اعمال ناشایست خود عذر بخواهند که فلان عالم نیز آنچه ما کرده‏ایم کرده، و آنچه را ما مرتکب شده‏ایم مرتکب شده [است]. غافل از اینکه این عذر نیست مگر از جهل و حماقت. زیرا اگر عمل این عالم، اعتقاد تو را از معاد و حساب روز جزا بر طرف کرد، پس تو کافر گشته‏اى دیگر چه عذر مى‏خواهى. و اگر برطرف نکرده، [گناه]کردن آن شخص، از براى تو چه فایده‏اى دارد. علاوه بر آن که، اگر عمل بعضى از کسانى که خود را داخل علما کرده‏اند و نام عالم برخود نهاده‏اند، باعث اقتداى تو به ایشان مى‏شود، چرا باید اقتدا به این عالم که او نیز در شقاوت و خباثت مانند تو هست، کرده باشى؟ و چرا اقتدا نمى‏کنى به علماى آخرت و طوایف انبیا و اولیا، و حال آنکه ایشان اعلم و اکمل‏اند وسرچشمه علم و معرفت‏اند؟!
نهم: از بواعث غیبت [و عواملی که باعث غیبت می شود]، موافقت و همزبانى با رفیقان است، یعنى چون هم صحبتان خود را مشغول خبث [بدی] بینى، تصور کنى که اگر ایشان را منع کنى یا با ایشان در آن خبث [گناه و بدی]، موافقت نکنى از تو تنفر [پیدا] کنند و تو را بدگل [و همنشین بد] شمارند. و به این جهت، تو نیز با ایشان هم¬مشربى کنى [و همدلی نمایی] تا به صحبت تو رغبت نمایند. و شبهه‏اى نیست که در این صورت، عجب احمقى خواهى بود که راضى به این مى‏شوى که امر پروردگار خود را ترک کنى و دست از رضا و خوشنودى او بردارى و از نظر برگزیدگان درگاه او [که عبارت باشند] از ملائکه و انبیا و اولیا، بیفتى، [تا آن] که جمعى از اراذل و اوباش از تو راضى باشند. بلکه این دلالت مى‏کند بر این‏که عظم [بزرگی] ایشان در نزد تو بیشتر از عظم [بزرگی] خدا و پیغمبران است. و چه [جای] شک، که چنین کسى مستحق و سزاوار لعن بى‏شمار، و عذاب روز شمار است.
دهم: [دهمین عامل که باعث غیبت می شود:] آن که چنان مظنّه کنى [و احتمال می دهی] که شخصى در نزد بزرگى زبان به مذمت تو خواهد گشود، یا شهادتى که از براى تو ضرر دارد خواهد داد، بنابراین، صلاح خود را در آن بینى که پیش دستى کنى و او را در نزد آن بزرگ معیوب وانمائى [نشان دهی]، یا دشمن خود قلم دهى [قلمداد کنی]. که بعد از این، سخن او در حق تو بى‏اثر، و کلام او از درجه اعتبار ساقط باشد. و چنین کسى، خود را نزد پروردگار جبار، ضایع و بى‏اعتبار خواهد کرد، به مظنه [و گمان] اینکه کسى او را در پیش مخلوقى بى‏اعتبار خواهد کرد. و خدا را دشمن خود مى‏کند، به گمان اینکه، دیگرى، بنده‏اى را دشمن او خواهد کرد. پس زهى سفاهت و بى‏خردى که به مرض توهّم و خیال خلاص از غضب مخلوقى در دنیا [و توهم این که از دست یکی از مخلوقات خلاص شود]، که جزم و یقین نباشد [و غضب آن مخلوق یقینی نباشد چراکه ممکن است حرف بد در او اثر نکند]، خود را به یقین [و یقیناً] در هلاکت آخرت مى‏اندازد، و حسنات خود را به نقد از دست مى‏دهد، به توقع دفع مذمت مخلوقى به نسیه.» (معراج السعادة، نراقی، ص434)
حضرت امام نیز در راه علاج این گناه و طریقه ای که می توان با آن از این رذیله اخلاقی نجات یافت می نویسند: «عزیزم، با بندگان خدا، که مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلّع به خلعت اسلام و ایمان اند [لباس مسلمانی پوشیده اند]، دوستی پیدا کن و محبت قلبی داشته باش. مبادا به محبوب حق دشمنی داشته باشی که حق تعالی دشمنِ دشمنِ محبوب خود است، و تو را از ساحت رحمت خود طرد می کند. و بندگان خاص خدا در بین بندگان، مخفی هستند، و معلوم نیست این دشمنی تو و هتک ستر و کشف عورت این مؤمن، برگشت به هتک ستر خدا نکند. مؤمنین اولیاء حق اند. دوستی با آن ها دوستی با حق است؛ و دشمنی آن ها، دشمنی با حق است. بترس از غضب حق و بر حذر باش از خصومت شفعاء روز جزا ـ ویلٌ لمَن شُفَعائه خُصَمائه [وای بر کسی که شفاعت کنندگان او، دشمنان او باشند]. قدری تفکر کن در این نتایج دنیویه و اخرویه این معصیت؛ و قدری تأمل کن در آن صورت های موحشه مدهشه [وحشت ناک] که در قبر و برزخ و قیامت به آن مبتلا می شوی؛ و مراجعه کن به کتب معتبره اصحاب [علما] رضوان الله علیهم و اخبار مأثوره از ائمه اطهار سلام الله علیهم، که حقیقتاً کمر شکن [و هشدار دهنده] است؛ پس، موازنه و مقایسه کن بین یک ربع ساعت هرزه گویی و بذله سرایی و قضای [و برآورده کردن] شهوت خیالی، و هزاران هزار سال گرفتاری، در صورتی که اهل نجات باشی و با ایمان از این عالم بروی؛ و الا مقایسه کن آن را با خلود در جهنم و عذاب الیم همیشگی نعوذ بالله منه.
علاوه بر این، تو اگر دشمنی ای نیز داری با شخصی، که [به سبب آن] از او غیبت می کند، مقتضای دشمنی نیز آن است که از او غیبت [نکنی] اگر ایمان به احادیث داری؛ زیرا که در حدیث وارد است که حسنات غیبت کن منتقل می شود به نامه عمل کسی که از او غیبت شده است، و سیئات این به نامه آن منتقل می شود. پس [وقتی] خواستی دشمنی با او کنی، با خود دشمنی کردی. پس بدان با خداوند نمی توانی ستیزه کنی. خداوند قادر است با همین غیبت تو، آن شخص را در نظر مردم عزیز و محترم کند؛ و تو را به واسطه همین در نظر آن ها، خوار و ناچیز کند؛ و در محضر کرّوبیان نیز همین معامله را کند: نامه اعمال تو را از سیئات پر کند، پس تو را مفتضح کند؛ و نامه اعمال او را از حسنات پر کند، و او را معزّز و محترم کند. پس، بفهم که با چه قادر جبّاری در ستیزه هستی، و از دشمنی او بترس.
و امّا [معالجـه] عملی [رذیلـه اخلاقی]، به این است که تا چندی با هر زحمت شده، کفّ نفس از این معصیت کرده، مهار زبان خود را در دست گرفته، کاملاً از خود مراقبت کنی؛ و با خود قرارداد کنی که چندی مرتکب این خطیئه نشوی، و از خود مراقبت و محافظت کنی و حساب خود را بکشی؛ امید است انشاء الله پس از مدت کمی، اصلاح شده [باشی و] قلع ماده آن بشود [و این رذیله ریشه کن گردد]. و کم کم کار بر تو آسان می شود؛ [و] پس از چندی احساس می کنی که طبعاً از آن منزجر و متنفری؛ پس راحتی نفس و التذاذ آن در ترک این می شود.» (چهل حدیث، امام خمینی، ص312و313)این باب را با ذکر نکته ای دیگر از امام راحل به پایان می بریم: ایشان در کتاب شریف چهل حدیث درباره ضررهای اجتماعی غیبت، نکته ای را مورد اشاره قرار داده اند که خواندنی است. این کلام از کسی است که امروز جمهوری اسلامی به دست توانمند او به قرار رسیده است و گویا این دستوری است از ناحیه ایشان برای همه ما که به آن توجه نموده و عمل کنیم و بدانیم که دوری از این فرمان، آغاز مسیری است که می تواند به نابودی تمام دست آوردهای انقلاب شکوهمند اسلامی بیانجامد. ایشان می نویسند: «این معصیت کبیره [غیبت، همان طور که] از مفسدات [فاسد کننده های] ایمان و اخلاق و ظاهر و باطن است و در دنیا و آخرت انسان را منجر به رسوایی و بی آبرویی می کند، مفاسد اجتماعی نیز دارد؛ و از این جهت از بسیاری از معاصی [و گناهان]، قبح و فسادش افزون می باشد.
یکی از مقاصد بزرگ شرایع و انبیاء عظام سلام الله علیهم، که علاوه بر آن که خود مقصود مستقل است، وسیله پیشرفت مقاصد بزرگ و دخیل تام در تشکیل مدینه فاضله می باشد، توحید کلمه و توحید عقیده و اجتماع در مهامّ امور [امور مهم] و جلوگیری از تعدیات ظالمانه ارباب تعدّی است، که مستلزم فساد بنی الانسان و خراب [شدن] مدینه فاضله است. و این مقصد بزرگ، که مصلح اجتماعی و فردی است، انجام نگیرد مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد همم [همت ها] و الفت و اخوّت و صداقت قلبی و صفای باطنی و ظاهری [تا این که] افراد جامعه به طوری شوند که نوع بنی آدم تشکیل یک شخص دهند، و جمعیت به منزله یک شخص باشد و افراد به منزله اعضا و اجزا آن باشند؛ و تمام کوشش ها و سعی ها، حول یک مقصد بزرگ الهی و یک [امر] مهمّ عظیم عقلی، که صلاح جمعیت و فرد است، چرخ زند. و اگر چنین مودت و اخوتی در بین یک نوع یا یک طایفه پیدا شد، [در این صورت، می توانند] غلبه کنند بر تمام طوایف و مللی که بر این طریقه نباشند. چنان چه از مراجعه به تواریخ، خصوصاً تاریخ جنگ های اسلام و فتوحات عظیمه آن، مطلب، [به خوبی] روشن می شود. [چنان] که در اوایل طلوع این قانون اهلی، چون شمّه ای از این اتحاد و وحدت در بین مسلمین بوده [و معمولاً نیت هایشان خالص بوده] در مدت کمی چه فتوحات بزرگی کردند، و در اندک زمانی به سلطنت های بزرگ آن زمان، غلبه کردند و با عدّه کم، بر لشکرهای گران و جمعیت های بی پایان غالب شدند. و پیغمبر اسلام عقد اخوت بین مسلمین در صدر اول اسلام [صدر اسلام]، اجرا فرمود و به نصّ )إنما المؤمنون إخوة( (سوره حجرات، آیه10) اخوّت [و برادری] بین تمام مؤمنین برقرار شد.
و در کافی شریف است: «عن العَقَرقوفی قال سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول لأصحابه: إتّقوا الله و کونوا إخوة بَرَرَةً مُتَحابّین فی الله متواصلین متراحمین؛ تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا أمرنا و أحیوه» [ترجمه: از امام صادق علیه السلام شنیدم که به یارانش می گفت تقوا بورزید و با یکدیگر هم چون برادرانی خوش رفتار باشید. به هم محبت کنید، و به یکدیگر بپیوندید و با هم دوستی نمایید. به دیدار یکدیگر بروید و درباره امر ما بحث کنید و آن را زنده نگه دارید. (کافی، ج2، ص175)]
«و عن أبی عبدالله علیه السلام قال یَحِقُّ علی المسلمین الإجتهاد فی التواصل و التعاون علی التعاطف و المواساة لأهل الحاجة و تعاطف بعضهم علی بعضٍ حتی تکونوا کما أمَرَکم الله عزوجل: )رحماء بینهم...(» [ترجمه: از امام صادق روایت شده است که شایسته است که مسلمانان در پیوستن به یکدیگر و محبت به هم و یاری رساندن به همدیگر بکوشند تا چنان باشند که خداوند خبر داده و آن را خواسته است که )رحماء بینهم(. (کافی، ج2، ص175)]
«و عنه علیه السلام: تواصلوا و تبارّوا و تراحموا، و کونوا إخوةً أبراراً کما أمرکم الله عزوجل» مسلمین مأمورند به دوستی و مواصلت و نیکویی به یکدیگر و مودّت و اخوّت. و معلوم است آن چه موجب ازدیاد این معانی شود، محبوب و مرغوب است؛ و آن چه این عقد مواصلت و اخوّت را بگسلد و تفرقه در بین جمعیت اندازد، مبغوض [و منفور] صاحب شرع [است] و مخالف مقاصد بزرگ اوست. و پر واضح است که این کبیره موبقه [دارای عقاب] اگر رایج شود در بین جمعیتی، موجب کینه و حسد و بغض و عداوت شده و ریشه فساد در جمعیت بدواند؛ درخت نفاق و دو رویی در آن ها ایجاد [می]کند و [این درخت را] برومند [می]نماید، و وحدت و اتحاد جامعه را گسسته [می]کند، و پایه دیانت را سست [می] کند. و از این جهت بر فساد و قبح آن افزوده [می]گردد. پس بر هر مسلم غیورِ دینداری لازم است برای [حفظ] شخص خود از فساد، و [حفظ] نوع اهل دین از نفاق و نگهداری حوزه مسلمین و نگهبانی وحدت و جمعیت و اِحکام [محکم کردن] عقد اخوّت، خود را از این رذیله [حفظ] کند و آن ها [غیبت کنندگان] را نهی از این عمل قبیح نماید؛ و اگر خدای نخواسته، تاکنون دارای این عمل زشت [بوده]، از آن توبه کند، و در صورت امکان و عدم فساد، از صاحبش استرضاء و استحلال نماید، و الّا برای او استغفار کرده، و ترک این خطیئه را نموده، و ریشه صداقت و وحدت و اتحاد را در قلب خود کشت کرده [بکارد]، تا از اعضای صالحه جامعه به شمار آید و یکی از اجزای دخیله در چرخ اسلام باشد. و الله الهادی الی سبیل الرشاد.» (چهل حدیث، امام خمینی، ص309)
نکته ای که امام در انتهای مطلب مورد توجه قرار داده اند در جای خود مورد اشاره قرار گرفته است و فقهای بزرگ گفته اند که اگر حلالیت طلبیدن باعث می شود که فسادی پدید آید و نفرت و کینه و بددلی را افزون کند، غیبت کننده باید به استغفار بسنده کند. به نظر می رسد علاوه بر آن لازم است که غیبت کننده سعی و تلاش نماید که در هر جایی که طرف مقابل را تخریب نموده است، جبران کرده و به نوعی ذهنیّتی را که برای جامعه ساخته است، اصلاح نماید.
نگارنده به خوبی به یاد دارد که در زندگی شخصی امام راحل سلام الله علیه، این توجه و عنایت به دوری از غیبت، بسیار پررنگ بود. هرگز نه کسی را یارای آن بود که در محضر ایشان از کسی ـ حتی اگر به ظاهر با ایشان مخالف بود ـ غیبت کند و نه با کنایه از کسی بدگویی نماید. آن مرد خدا، هم زمان با آن که مالک زبان خویش بود، مالک گوش و حضور خویش نیز می¬بود و آن چه را در این اوراق از ایشان خواندیم، در زندگی آن بزرگوار نیز به خوبی مشاهده می کردیم.

پی نوشت:
1. برو و لاف نزن که به خودت مشک زده ای، چرا که نفس تو که بوی پیاز می دهد، راز تو را معلوم می کند.

قبلیبعدی